شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند
روز اول بسته کار عـاشـقی را با خـدا آنکهپـای نخـلهای کـوفه رفـته تاخـدا هراولوالعزمی که میگویند خاطرخواه اوست عهد بسته پای عشـقـش باپیمبرها خـدا
همنشین یونس وهمراهموسی بینطور کشتینوحنـبـی را بوده حـیـدر نـاخـدا
نامۀ خـلقجهان را میزند امضا عـلی نامـۀ اهـلنجـف را میزنـدامضاخـدا
یا کـریـم ویا کـریـم یا کریـم ویاعـلـی یاعـلـی و یـاعـلـی و یاعـلـی ویـا خـدا
اژدها رام است تا او میشود منبر نشین مسجد کوفه رکاب ومنـبر مـولا نگـین
میرسـدتا پـیـچـش عـمـامۀ اوآسـمـان میرسد هرلحظه بامنّت به پابوسشزمین
پای اوازپایههای محکم عرش خداست دست او در آستین دست خدا در آستین
گردوخاک مانده بررویعبایاوطلا نوکران جیره خوار محضرش آقاترین
حُـبّـهُ جُـنَّـه قـسـیـم نـار والجَـنَّـه عـلـی محورومیزان محشرمالک فییوم دین
مادرم ازکودکی داده به من یک یادگار
لافـتی الا عـلـی لاسـیـف الا ذوالـفـقـار
قل هوالله احد همچون خدایکتا علیست فوقایدیهم کلام حق هـیالعلیا علیست لکنتجبریل درمانش فقط درپیش اوست حضرتاستاد بین عـالـم بـالا عـلـیست
حجت الله دل صدیق اکـبـر فـاطمهست حجّـتالله دل صدیـقـۀ کـبـریعـلیست
برکت خرمای میثم روزی اشک کمیل شاه قـنبر نورفضه عزّت اسما علیست هرچه گفت احمد ز پشت پرده حیدرحرف زدبرپیمبر فاش شد آن سوی اوادنا علیست
میرود سمت خطربا مرگ بازیمیکند
حرکت نعـلـین او تقـدیـر سازی میکند
بند انگشتش به موجودات نعمت میدهد وصلۀ دشداشهاش برخاک زینتمیدهد
نان خشک سفره او را ملائک میبرند سـفـرهدارآسمان بـوی قـنـاعتمیدهد روزبه را میکشد این سمت و سلمان میکند قـنبر آواره را یکروزه عزّت میدهد این چه ایثاریست که درلحظههای سخت جنگ ناگهان بردشمنش شمشیرامانتمیدهد ضربه زد تسبیح جن وانس را پایین کشید ذوالفقارش برعبادت نیز قیمت میدهد
منبر مسجد نـمکگـیر زبـانش میشود
زیـنـبـش هم وارث فـنبـیـانشمیشود